چه کسی برنده شد؟
Freezer
حرف مفت
Welcome
دهن لق
See you later
لات تر به نظر میای!
Subsystem
صاحب دستگاه
Long time no see
دارم لونگ میپیچم، نگاه نکن!
UNESCO
یونس کجاست؟
فقط یه دانش آموز ایرانی می تونه زنگی که امتحان داره یا تکالیفش رو ننوشته بطور سیل آسایی اشک بریزه
اما بعدش زنگ تفریح طوری بخنده و بازی کنه که تا حالا انگار اصلا هیچ غمی در زندگی نداشته!!!
اصن یه وضی!
++++++طنز جدید و خنده دار++++++
داداش کوچیکم کلاس اول بود گوشیو برداشته به دوستش زنگ بزنه مامان طرف گوشیو جواب داده،
داداشم میگه ببخشید علی هست؟
مامانه میگه شما؟
میگه من بغل دستیشم!
++++++طنز جدید و خنده دار++++++
قدیما وقتی شام نداشتیم، تن ماهی میخوردیم،
بعد تن ماهی شد ۷ هزار تومن رو آوردیم به املت،
حالا هم که گوجه شده ۶ تومن، نمیدونم از این به بعد چه خاکی باید بخوریم؟
++++++طنز جدید و خنده دار++++++
یه سوتی دادم شاهکار…
یه بار مامانم گفت :این لباس رو بندازم دور؟ برات تنگ شده.
منم اومدم بگم لاغر شدم واسم گشاد شده اندازم میشه.
گفتم گشاد شدم اندازم میشه.
++++++طنز جدید و خندهدار++++++
تا حالا دقت کردین وقتی تو ی مخمسه ای هستین قضیه خیلی پیچیده ب نظر میرسه و خیلی سخت
اما وقتی ازش خلاص میشین می بینی همچین مالی هم نبوده
تا حالا دقت کردین هر چی رو ممنوع می کنند مردم بیشتر استقبال می کنند تا امتحانش کنند؟
تا حالا دقت کردین وقتی دنباله یه سی دی میگردین اون سی دی آخر همیشه سی دی مورد نظر شماست؟
تا حالا دقت کردین کار های بد و اشتباه ادم ۱۰ برابر کار های خوب و درست ادم به چشم میاد؟
تا حالا دقت کردین توی کتاب داستانا اصلا دست شویى نمیرن ؟ ( چه وضعشه آخه!)
تا حالا دقت کردین مردم میرن گوشی ۱ میلیونی میگیرن
بعد فقط باش اس ام اس میدن و زنگ میزنن
کلی هم پز میدن که گوشیمون فلانه ؟
تا حالا دقت کردین موقع رفتن به مدرسه هر چقدرم زود پاشین بازم آخر هول هولی میشه
و دیرتون میشه و اگه سرویسی باشید سرویستون بوق میزنه؟
تاحالا دقت کردید باز کردن ساندیس اونجایش که نوشته نی رو اینجا بزنید و باز کنید سخت تره باز کردن از تهشه؟
تا حالا دقت کردین چقدر حال میده بعد از این که از ۱ سفر برمی گردیم بریم دست شویی خونه خودمون؟
تا حالا دقت کردید میخواید یه فیلم ببینید یهو باباتون میان میگه بزن میخوایم اخبار رو گوش بدیم
تا حالا دقت کردین فیلمای عاشقونه ایرانی معمولا این جوریه که
دونفر که یه نفرشون پولداره اون یکی فقیره با هم تصادف میکنن و آخرش با هم ازدواج میکنن
تا حالا دقت کردین هر سری صبح کار دارین باید بیدار شین ( به هر دلیلی ) عمرا شب خوابتون نمیره
ولی وقتی صبح عملا بیکارین و قراره حوصله تون سر بره از ۷ صبح بیدارین و به هیچ وجه خوابتون نمی بره
تا حالا دقت کردین هر سری می خوای تلویزیون نیگا کنی
تا ریموت رو ور می داری همه یادشون میوفته می خوان تلویزیون نیگا کنن.
تا حالا دقت کردین وقتی یه کلمه رو تو حرفامون زیاد استفاده می کنیم
کم کم برامون بی معنی میشه؟
تا حالا دقت کردین تابستونا آدما احساس زیادی به سرما می کنن و می گن کی زمستون میشه
اما وقتی زمستون میشه از بس بعضی وقتا سرد میشه می گن کی تابستون میشه
تا حالا دقت کردیم وقتی گیر میدید یه چیز خاصی رو بخرید همه جا رو زیر پاتون میذارید پیدا نمی شه
بعد وقتی با مصیبت گیرش میاریدو می خرید از فرداش همه جا پر میشه و کیفیتشم از ماله شما خیلی بهتره؟
تا حالا دقت کردین ماه به ماه برای ادم مهمون نمیاد
درست وقتی که ادم می خواد تنها باشه تمام فامیل یادشون از ما میاد ومیان خونمون؟
یکی از روش های خود کشی اینکه بری وسط کویر ساق طلایی بخوری...
اصلا معلوم نیست با چی درست شده...
با چایی هم بخوریش بازهم تشنت میشه...
فکر کنم یزید قاطیشه...
دیشب اینترنتم قطع شد رفتم یه ذره با خانواده
نشستم
و باهاشون آشنا شدم!
به نظر آدماى خوبى میان...
سه یادآوری مهم:
هر شب ما به رختخواب میرویم، ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده بر می خزیزیم، با این حال ساعت را برای فردا کوک می کنیم.
« این یعنی اُمید»
ـ کودکی یکساله ای را تصور کنید، زمانی که شما او را به هوا پرتاب می کنید، او می خندد، چرا که او می داند که شما او را خواهید گرفت.
«این یعنی اعتماد»
ـ روزی، تمام روستایی ها تصمیم گرفتند، تا برای بارش باران دعا کنند، در روزی که برای دعا همگی دور هم جمع شدند،تنها یک پسر بچه با خود چتری داشت.
«این یعنی ایمان»
آنها را برایتان خواستارم ...
زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت : چرا از غنیمت های جنگی چیزی برای خود بر
نمیداری و همه را به سربازانت می بخشی ؟
کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی ما چقدر بود؟
کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت.
کوروش یکی از سربازان را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به
مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.
وقتی که مال های گرد آوری شده را جمع آوری کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت
بسیار بیشتر بود.
کوروش رو به کزروس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست ... .
اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم ...
تنهای تنها بود.
هیچ کس به غیر از اون خونه نبود خیلی گرسنه بود و هوار راه انداخت.
هیچ کس به دادش نرسید تا اینکه یکی از همسایه ها دلش سوخت و از بالای دیوار بهش غذا داد.
وقتی غذا رو خورد دیگه ساکت شده بود ، اونقدر که وقتی رفتیم خونه ، هر چقدر صدایش کردیم هم جواب نداد.
فکر کردیم خوابیده.وقتی رفتیم نزدیکش دیدیم خوابیده البته برای همیشه.
آخه مگه یه سگ چه گناهی داشت که غذای مسموم بهش دادن.
امروز از پشت سر صدایی مرا به ایستادن وا میداشت،پیرزنی کمک می خواست
به عقب برگشتم دستانش میلرزید امّا صدای رسایی داشت می خواست زنبیلش را برایش بیاورم
امّا من پیر زن را به امان خدا رها کردم و گفتم عجله دارم و دیرم شده .
لبخند پیرزن روی صورتش ماسید امّا دستان دیگری به کمک او آمدند ،
استادم بود ...
همان استادی که برای رسیدن به کلاسش عجله داشتم
و من در زیر نگاه های استاد ذره ذره آب شدم تا دیگر دل هیچ بنده ای را نشکنم .
معلم برای سفید بودن برگ نقاشی ام تنبیهم کرد و همه به من خندیدند ....... .
اما من خدایی را کشیدم که همه میگفتند دیدنی نیست ...